اختلال تولید در گفتار

آمار مطالب

کل مطالب : 61
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 10
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 149
بازدید سال : 846
بازدید کلی : 30901

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 149
بازدید کل : 30901
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سیدجلال اندایش
تاریخ :
نظرات

سیستم موثر یا عمل کننده گفتاری :

 عضو محیطی موثر گفتاری مسئول رسیدگی به مکانیزم های تنفسی - آواسازی - تشدیدی و تولیدی  یا تلفظی است . عضو محیطی مسئول تدارک جریان هوای گفتاری تولید و تغییر تن حنجره ای و ایجاد اصوات اضافی گفتار است فرمول بندی - کیفیت -  ساختار نهایی و روند انتقال گفتار تماما بستگی به صحت عمل سیستم موثر گفتاری دارند . الیاف و مراکز عصبی مربوطه مسئول انتقال فرامین حرکتی مناسب به عضو محیطی به منظور خلق گفتار است که در بخش وابران منتقل کننده گفتاری به شرح آنها پرداختیم . و اینک عضو محیطی عمل کننده گفتاری را مختصرا شرح می دهیم .

1- عمل کننده گفتاری تنفسی :

 این بخش مسئول ایجاد و تنظیم حجم هوای تنفسی و ریتم آن در خلال پروسه گفتار است و شامل قسمتهای زیر است :

الف - گذرگاه یا لوله تشکیل شده از حفرات دهان - بینی - حلق - حنجره - نایژگها و درآخر خانه های  ششی ریتن می باشد.

ب - قالب استخوانی  شامل استخوان بندی سرو صورت - سینوسها - قفسه صدری - کمربند - شانه و لگن است .

ج - عضلات تنفسی متشکل از عضلات دمی و بازدمی و عضلات پوسچرال که در یک وضعیت متناسب حالت آئرودینامیک قفسه صدری را جهت آسان شدن حرکت مجموعه گنبد توراکس در فضا حفظ می نمایند .

الگوی صحیح تنفس :

 الگوی تنفس درست در عمل دم با انقباض عضلات سینه و اتساع عضلات شکم همراه بوده و در عمل بازدم عکس آن می باشد . سیستم تنفسی حداقل دو نوع هوا ایجاد می کند یکی هوای نباتی یا حیاتی دیگری هوای گفتاری است . تنفس نباتی در کودکان زیر شش ماهه بیشتر از راه بینی انجام می شود و یک الگوی دیافراگمی شکمی است سیکل آن سطحی و تواتر آن بالاتر است پس از شش ماهگی الگوی پیچیده تری پیدا می کند سیکل آن عمیق تر شده و تواتر آن آرامتر است در ضمن دیافراگم و قفسه صدری در ایجاد آن دخالت بیشتری دارند . در این تغییر الگوی تنفسی که از حالت نباتی به گفتاری و یا از وضعیت شکمی به سینه ای و همچنین جریان هوا از بینی به جریان آن از دهان و از سطحی و سریعتر به عمقی و کندتر مبدل می شود حتما کنترل و نگهداری عصبی یا مغزی لازم است . بیشتر جوابهای مربوط به فعالیتهای تنفس هنگام گفتار توسط سیستم احشایی - تشکیلات مشبک واقع در ناحیه بصل النخاع صورت می گیرد . به این ترتیب که فعالیتهای دمی مربوط می شود به هسته مشبکی دیو سلول و فعالیت بازدمی به هسته پاروی سلولار سیستم احشایی اختصاص پیدا می کند . در ضمن گفته می شود که در هر مرحله دم در موقع گفتار فرمان حرکتی که برای عضلات دمی بازدمی سیگنالهایی جهت شل شدن دریافت دارند .

 تطابق تنفسی در گفتار :

 یکی از مختصات ویژه دستگاه تنفس این است که در این سیستم بخوبی قادر است تا پروسه گفتار را تحمل نماید . در هنگام تنفس آرام ( نباتی ) مدت زمان دم اندکی کمتر از زمانی است که برای بازدم صرف می شود . ضمنا در زمان استراحت تنفس سطحی کمتر از زمانی است که برای بازدم صرف می شود . در ضمن در زمان استراحت تنفس سطحی  اما سریعتر است . همچنین کار مکانیکی ابتدا توسط عضلات دم انجام می پذیرد . یکی از مهمترین عامل اساسی  ومحرک سیستم اعصاب که سوییچ تنظیم تنفس را به کار می اندازد جمع شدن میزان co2 در خون است که مرکز دم در بصل النخاع را تحریک می کند سپس با افزایش مجددco2  مرکز بازدم فعال شده و به طور رفلکی فعالیت مرکز دمی را مهار می کند . هوای موجود در ریه ها بدو طریق می تواند خارج شود یا توسط انقباض فعالیت عضلات بازدمی یا به دلیل رها شدن یا انبساط ساده عضلات دمی  و خاصیت بازگشتی الاستیکی قفسه صدری .

به علت پایین آمدن میزانco2   هنگام بازدم سطح اسید وز نیز کاسته شده و مجدد با افزایش تجمع co2  سیستم دم زدن فعال می شود و این سیکل همچنان ادامه دارد .

در هنگام صحبت کردن فعالیت تنفسی یک پاسخ ساده به تحریکات داخلی - به طور مثال نیاز متابولیک بدن نیست بلکه بیشتر یک فعالیتی است از روی عادت که به علت افزایش نیاز متابولیک بدن نیست بلکه بیشتر یک فعالیتی است از روی عادت که به علت افزایش قابل ملاحظه فعالیت عضلات قفسه صدری و همچنین تراکم هوا در زیر مدخل حنجره می باشد . از آنجاییکه شرایط مذکور فعالیت تنفسی را موجب می شوند . افزایش تبادلات هوا در حین صحبت کردن چیز غیر منتظره و شگفت آوری نخواهد بود لیکن چگونگی انجام این افزایش ریتم تنفسی در خلال گفتار جالب توجه می باشد . یعنی فقط هنگام سخن گفتن است که تنفسی آرام ولی متناوب اتقاق می افتد این حالت در هیچ وضعیت دیگری ملاحظه نمی شود مثلا  ریتم تنفس بطور جدی کاهش می یابد بدین نحو که دم به آرامی تشدیده شده و در مرحله بازدم هوای بلعیده شده بسیار به آهستگی بیرون رانده می شود هنگام سخن گفتن جهت تطابق تنفسی شخص تحمل زیادی از خود بروز می دهد یعنی چنانچه در حالت عادی شخص بخواهد ریتم تنفسی خود را تغییر دهد . در مدت کوتاهی علائم پاتولوژیکی مانند سرگیجه - حواس پرتی - سردرد - خستگی و سایر علائم مرضی در شخص ظاهر می شود درصورتی که هنگام سخن گفتن که ریتم تنفس و کیفیت آن تغییر می کند . در صورتی که یک کودک سه ساله ممکن است ساعتها بدون انقطا صحبت کند و هیچ آموزش و آمادگی قبلی جهت تطابق تنفسی نیز لازم نباشد . این چنین تطابق تنفسی پایدار هنگام سخن گفتن بایستی زیر نظر سیستم مرکزی اعصاب باشد تا از طریق نفوذ بر روی سیستم اتونوم که رشته های عصبی مختلفی به جشم کاروتید می فرستد صورت پذیرد .

سیستم حسی یا هشدار دهنده گفتار :

سیستم های دستگاه گفتار مسئولیت اساسی آنها کنترل خود بخودی آنچه بیان شده و همچنین چگونگی وقوع سمبل های گفتاری با استفاده از سیستم هشدار دهنده است تا در هر لحظه خطای احتمالی سمبلهای کلامی گفتاری را تصحیح نماید . اثر کنترلی و هشداری این سیستم شامل جنبه های آوایی - تلفظی - سرعت و ریتم پروسه گفتار نیز می شود . در حقیقت نتیجه عملکرد آن درک گفتاری درونی شخص است . این سیستم فونکسیون خود را از طریق دو مدار عمده فید بکی حس سطحی و حس عمقی و یک مدار جبرانی حس بینایی اعمال می کند . سیستم حس سطحی یا اکستروسپتیو شامل فیدبک شنوایی و فیدبک لمسی است و سیستم حسی عمقی یا پروپریوسپتیو شامل اجسام گلژی و یا چینی است که در ضخامت اوتار عضلات و مفاصل به عنوان سوپاپ اطمینان از کشش و فشار بیش از حد به آنان جلوگیری می کند . مدار جبرانی بینایی که عمدتا جنبه درمانی داشته و توسط متخصص گفتار درمان از آن استفاده می شود . عضو محیطی مسیر عصبی و مراکز تلفیقی مربوط به حس شنوایی و بینایی را در بخش های مربوط به تفصیل بیان شده و اینک به شرح کنترل فیدبکی حس لمس سطحی و عمقی می پردازیم .
منابع حسی مربوط به تولید گفتار :

گیرنده های حسی که به گفتار مربوط هستند عمدتا در حفره دهانی و سیستم تنفسی پراکنده اند و بر حسب اینکه عامل تحریکی آنان مکانیکی یا شیمیایی باشد به دو گروه گیرنده های مکانیکی و شیمیایی تقیسم می شوند :

الف - گیرنده های مکانیکی یا مکانورسپتورها که با انواع مختلفی از محرکهای مکانیکی که در اثر تماس زبان باکام و دندانها و یا حفره حقیقی دهان به دست آمده  و موجب شده یک جریان دیپلاریزاسیون در طول فیبرهای عصبی می شود پاسخ می دهند .

ب - گیرنده های شیمیایی یا کمورسپتورها که مربوط به حس چشایی می شوند در کنترل گفتار نقش زیادی ندارند . به عبارت دیگر حس عمومی حفره دهانی عمدتا از طریق الگو و شدت تحریک عصب حسی تامین می گردد نه از راه تحریک گیرنده های حس ویژ ه - بیشتر مخاط دهانی و خصوصا سطح زبان توسط انواع مختلفی از گیرنده های مکانیکی تامین می شود . این گیرنده ها ممکن است بصورت انشعابات آواد و یا کپسول دار با جسمک های مختلف باشند . که در این تقیسم بندی بیشتر جنبه عملکردی آنها در کنترل حس گفتار مد نظر می باشد . انشعابات آزاد و مخصوصا آنهایی که سطحی تر واقع شده اند بیشتر مسئول حس عمومی اند . اما انتهای کپسول دار تخصصی تر بوده و از طرافت بیشتری برخوردار ند . انشعابات آزاد که به صورت فیلامنت های ظریف از یک فیبر عصبی منشعب می شوند بر روی مناطق مجاور که به انتهای یک فیبر عصبی دیگر مربوط است . انتهای کپسول دار ممکن است مسئول دریافت درجات مختلفی از حس فشار باشند و احتمالا نقش مهمی در هماهنگی حسی حرکتی مربوط به گفتار دارند . گیرنده های مکانیکی دارای انواع مختلف  بوده که در عضلات مربوط به گفتار کپسول مفصلی تمپورومندیبولار و رباط دور دهانی پراکنده اند . گیرنده هایی که در رباط دور دندانی قرار گرفته اند نیز به عنوان گیرنده های پریودنتال معروفند که به صورت فیلامنت های ظریف بوده و مسئول لمس مختصر می باشند . این گیرنده ها در کنترل میودینامیکی گفتار نقش مهمی دارند .

گیرنده های دوک عضلانی در تمامی عضلاتی که به نحوی به گفتار مربوط می شوند از جمله عضلات حلق نیز پراکنده اند و گفته می شود که با عضلات مربوط به اندامها و عضلات تثبیت کننده پوسچر بدن دارای یکنوع فعالیت رفلکسی کششی می باشند . از این جهت گیرنده های دوک عضلانی مانند گیرنده های پریوونتال در کنترل میودینامیکی گفتار نقش مهمی دارند .

1-  انشعابات اولیه که معمولا به هر فیبر عضلانی یک انشعاب نوع اول وصل می شود این انشعابات که در قسمت مرکزی فیبر قرار داشته و معمولا بدور هر دو نوع فیبر عضلانی نوع اول و دوم بصورت مارپیچ حلقه می زند قطر آنها زیادتر بوده و قدرت هدایت عصبی آنها نیز بیشتر است .

2- انشعابات ثانویه این انشعابات عصبی معمولا به بیش از یک فیبر عضلانی متصل می شوند و اغلب بدور فیبرهای عضلانی نوع دوم می پیچند علیرغم اینکه بدور فیبرهای عضلانی نوع اول تابیده شده اند !

بر اثر وضعیت آناتومیکی انشعابات اولیه عصبی که در قسمت مرکزی یا غیر انقباضی فیبرعضلانی استقرار یافته اند . همچنین این انشعابات بیشتر به درجه کشش مرکزی و تغییرات کششی مربوط می شود . این دو نوع پاسخ استاتیکی و دینامیکی انشعابات نوع اول رل مهمی در کنترل تولید گفتار دارند . انشعابات ثانویه نیز همین نقش را با درجه کمتری دارند . ضمنا انشعاب دیگری از طریق یک نورون رابط به سمت عضلات آنتاگوئیست می رود . اظهار نظر شده است که در یک چنین قوس رفلکسی نیز از طریق اعصاب مغزی بطرف عضلات مسئول گفتار روانه می شود .این چین فعالیت رفلکسی به صورت اتوماتیک در مراکز پایین هماهنگ کننده مغزی یعنی مخچه صورت می گیرد . به علت اینکه ایمپالسهای اولیه از طریق فیبرهای قطور با سرعت هدایت سریع و تک سیناپسی به سمت نورون محرکه هدایت می شوند . قوس رفلکسی بسیار سریع عمل می کند . لذا چنین سرعت عملی برای کنترل حرکات سریع در تولید گفتار بسیار مهم می باشد .

توزیع منابع حسی د رحفره دهانی :

 مطالعات نشان داده که گیرنده های حسی که راجع به آنها مطالبی بیان شده بطور یکنواختی د رحفره دهانی پخش نشده اند به عبارت دیگر از میزان توزیع گیرنده های حسی بخصوص لمس هر چه به عقب دهان پیش می رود کاسته می گردد. نوک زبان دارای بیشترین مقدار گیرنده های  حسی اعم از لمس و فشار می باشد در ضمن توزیع دوکهای عضلانی در قسمتهای مختلف عضلات زبان نیز به یک اندازه نیست . همچنین در قسمت میانی و ثلث قدامی عضله طولی فوقانی زنان دوکهای بیشتری وجود دارد . و در قسمت میانی نزدیک به خط طرفی عضلات عرضی زبان دوکهای زیادتری ملاحظه می شود . به عبارت دیگر قسمتهایی از عضلات مربوط به گفتار که نقش بیشتری  در ادای اصوات ظریف و تلفظات پیچیده مانند حرف ( س ) دارند دارای دوک عضلانی بیشتری می باشند . ضمنا دو سوم قدامی زبان در تلفیق دو حس لمس سطحی و عمقی از اهمیت ویژه ای برخوردارند . در تحقیقاتی که در اثر تحریک الکتریکی قشر مغز صورت گرفته دیده شده است که انتهای قدامی زبان و لب دچار انقباضاتی شبیه به انقباضات گفتاری شده است . لیکن در نیمه خلفی حفره دهانی چنین اتفاقی پیش نیامده و این قاعدتا بدلیل تامین حسی بیشتر است که نقش قسمت قدامی حفره دهانی را کنترل حرکات ظریف و تلفظ کلمات پیچیده ممکن می سازد .

هماهنگی حسی حرکتی :

اهمیت کنترل فیدبک حس در تولید گفتار :

این مطلب قابل توجه است که سیستم عصبی مرکزی چگونه از طریق سیستم حسی - حرکات را کنترل می نماید . در واقع هنوز بطور کامل اهمیت اثر فیدبکی بخش حسی برای کنترل و هماهنگی سیستم حرکتی شناخته نشده است . اما محققان نشان داده اند که یک ارتباط تنگاتنگ بین ایمپالسهای وارده از طریق فیبرهای حرکتی و پاسخهای مناسب و مساوی از محیط وجود دارد و به این صورت نیز منابع حسی یک اطلاعات مستمر از وضعیت و سرعت سیر ایمپالسها در ارگانهای صوتی را در اختیار سیستم عصبی مرکزی قرار داده و آنرا قادر به تلفیق اطلاعات وارده از گیرنده های مختلف عضو گفتاری میسازند .

انواع مختلف سیستم فیدبکی در گفتار :

دو مدار عمده سیستم فیدبکی حسی در گفتار وجود دارد یکی سیستم حس سطحی یا اکستروسپتیو و دیگر ی سیستم حس عمقی یا پروپریوسپتیو که هر دو در کنترل میو دینامیکی گفتار دخالت موثری دارند . بخش اول یعنی اکستروسپتیو شامل فیدبک شنوایی و فیدبک لمسی است . فیدبک شنوایی توسط ارتعاش هوا و انتقال آن از طریق استخوانچه های گوش و تبدیل آن به ایمپالسهای شنوایی است و فیدبک حسی نیز از طریق برخورد زبان با کام تامین می شود . بخش دوم مدار یعنی سیستم حسی عمقی از طریق کنترل میزان فشار در گیرنده های واقع در دوک عضلات و مفاصل مربوط سیستم گفتار اطلاعات را مخابره می کند .

سیستم لمس :

 گیرنده های موجود در مدار لمسی آنطور که بیان شد شامل انشعابات آزاد و کپسول دار فیبرهای حسی است که در حفره دهانی پراکنده اند و عمدتا از طریق اعصاب مغزی انتقال می یابد و قبل از رسیدن به قشر مغز در طول تنه دماغی سیناپسهایی در مسیر آنها وجود دارد . اضافه بر سیستم قشری بیشتر الیاف آوران از حفره دهانی به طرف مخچه سرازیر می شوند که احتمالا مخچه را در عمل هماهنگی و کنترل سیستم حسی گفتار سهیم می سازند .

سیستم حس عمقی :

اعضای گیرنده ای که در سیستم صوتی مسئول عمل فیدبکی حس عمقی هستند د ردوک عضلات و مفاصل مربوط به گفتار مستقر بوده و نوع  بخصوصی از جسمک بنام گلژی می باشند این گیرنده ها به عنوان یک سوپاپ اطمینان از کشش بیش از حد عضلات جلوگیری می کنند . فعالیت فیوز موتور صادره از قشر مغز نقش مهمی در کنترل میودینامیکی گفتار دارد و این اثر را از طریق تامین یک طول مناسب بطور انعکاسی برای عضلات مسئول گفتار بدون توجه به حالتهای موضعی آنها اعمال می کند .

 اهمیت ارتباط فیدبکهای مختلف در تولید گفتار :

بعضی از فیدبکها از دیگر ی دارای اهمیت بیشتری هستند به عنوان مثال شنوایی از سایر زنجیره های فیدبکی مربوط به گفتار مانند حس عمقی و سطحی لمس مهمتر است در مورد نقش سایر سیستمها ی  فیدبکی گفتار نیز تحقیقاتی شده است . در یک آزمایش بطور موقت توسط بی حس کنندهای موضعی مسیر شاخه مندیبولار عصب تریجمینال را بی حس نموده و بدین طریق حس قسمت عمده حفره دهانی  و دو سوم قدامی زبان مختل می شود . د رضمن با اعمال اصواتی با دامنه بسیار بالا فیدبک شنوایی را نیز از کار می اندازند در نتیجه در اثر مسدود شدن کانال فیدبک لمس تغییرات فاحشی در آرتیکولاسیون یا تولید گفتار ایجاد می شود خصوصا در مورد اصوات فشار ی مثل س  یا ز  از کار انداختن فیدبک شنوایی نیز عموما باعث تغییراتی در شدت صوت فشار هوای حفره دهانی دیوریشن یا زمان تولید صوت و همچنین فرکانسهای اصلی می شود .

نتیجه اینکه گر چه ممکن است بعضی از فیدبکها از دیگری مهمتر باشد اما بهتر است بگوییم که اهمیت هر یک از فیدبکهای حسی بستگی به نوع آرتیکولاسیون دارد مثلا در تولید اصواتی که احتیاج به تماس عناصر تولید ی گفتار مثل تماس زبان با کام یا زبان با استخوا ن آلوئولار یا لثه دارد فیدبک لمسی دارای اهمیت بیشتری است و یا در مورد ایجاد اصواتی که در آنها عناصر تولید ی گفتار با هم در تماس نیستند ممکن است فیدبکهای شنوایی و یا پروپرسپتیو بیشتر مورد استفاده قرار گیرند .

پیش تنظیمی یا نقش منابع حسی د رپیشگیری از خطای تولید گفتار :

 سیستم اعصاب شخصی که در حال سخن گفتن است مرتبا می بایستی از مکانیزمهای فیدبی مختلف باتمام ظرفیت استفاده کند که به نحو مناسب به سرعت و بطور دائم درستی و صحت انجام تلفظات خواسته شده و آنچه دارد بیان می شود - رخ می دهد - یک سیستم هشدار دهنده به سرعت جهت تصحیح عمل میودینامیکی وارد کارد شده تا خطا یا لغزش زبان را جبران کند . ارتباطات و اقدامات عصبی مربوط به این اعمال قبل از انجام آنها  به جریان می افتد . زمانی که شخص در حال بیان مطلبی است که مکانیزم آن  از پیش تهیه شده لیکن سیستم هشدار دهنده مراکز فوقانی قادر به کنترل خطای احتمالی تلفظات ناخواسته نیست و به جای آن سعی دارد از حرکات شلاقی یا تاکیدی دستها  به منظور تسهیل و تصحیح گفتار خویش استفاده نماید . تمامی این حرکات از شروع تا اتمام زمان کمتری نسبت به تحریکات لمس و حس عمقی صرف می کند . ارتباط عصبی منابع حسی نیز مانند آنچه در مورد منابع حرکتی بیان شد از قبل در تنظیم پروسه گفتار نقش دارند .این چنین مدار پیش تنظیمی نه تنها در سهولت هشدار دهنده دخالت دارد بلکه توسط آن سیکل بسته کنترل فیدبکی حسی نیز تسهیل می شود . این سیکل مسدود همچنین می تواند توسط عمل گیرنده های دوک عضلانی نیز تسهیل شود . چنین دخالتی از سوی گیرنده های دوک عضلانی یا ماسل اسپیندل ها سیستم مرکزی اعصاب را قادر می سازد بدون اینکه منتظر رسیدن یا بازگشت پیامها و اطلاعاتی از سیستم حسی باشد کنترل حرکات مربوط به گفتار را تثبیت می نماید .


--------------------------------------------------------------------------------

اختلال در آواسازی و تولید گفتار در ضایعات مخچه


Holmes در سال 1917 به توصیف مبسوطی از اختلالات کنترل عضلانی گفتار متعاقب ضایعات مخچه پرداخت و به این دید رسید که مخچه در تولید حرکتی گفتار نقش مهمی را به عهده دارد.


--------------------------------------------------------------------------------

 او ویژگیهای گفتار متعاقب ضایعات مخچه را اینگونه توصیف کرد:

 کند، منوتون یا یکنواخت، بریده بریده (staccato)، مقطّع (scanned)، نامشخص، به میزان محسوسی نامنظم، لرزان، انفجاری، غیردقیق و سخت.

 Darley و همکارانش (1975) این تغییرات بوجود آمده در تولید و آواسازی را در مقوله ی خاصی به نام دیزآرتری آتاکسیک طبقه بندی کردند و علائم بالینی آن را اینگونه توصیف کردند:

 تولید غیردقیق همخوانها و واکه ها، به همریختگیهای نامنظم تولید صداها، تکیه ی بیش از حد و یکنواخت، و کیفیت صوتی خشن. بسیاری از محققین بعد از Holmes نیز نتیجه گرفتند که در دیزآرتری آتاکسیک، محل ضایعه در یک یا هر دو نیمکره ی مخچه قرار دارد. با وجود این، مطالعات جدیدتر که محل ضایعات مخچه در ناهنجاریهای حرکتی گفتار را مورد مطالعه قرار داده اند نشان داده اند که در اغلب موارد، دیزآرتری وقتی اتفاق میافتد که ضایعه در ناحیه ی ورمیس فوقانی-قدامی یا در حوالی ورمیس وجود داشته باشد (Lechtenberg و Gilman، 1978؛ Amarenco، Chevrie-Muller، Roullet و Bousser، 1991؛ Amarenco، Roullet، Goujon، Cheron، Hauw، Bousser، 1991؛ Ackermann، Vogel، Petersen و Poremba، 1992؛ Barth، Bogousslavsky و Regli، 1993). به علاوه، Lechtenberg و Gilman (1978) و Amarenco و همکاران (1991) نشان دادند که دیزآرتری بیشتر در نتیجه ی ضایعات نیمه ی چپ مخچه بوجود میآیند تا نیمه ی راست. این اثر برتری طرفی، در اکثر مطالعاتی که از تصویربرداری عملکردی مغز به روش PET و fMRI بهره گرفته اند نیز تأیید شد (برای مرور این تحقیقات، رجوع شود به Fiez و Raichle، 1997). آپراکسی گفتار شامل نقصی انتخابی در حرکات گفتار است که متعاقب آن، فرد نمیتواند دانش آواشناختی خود را به درستی و به سهولت به فرمانهای کلامی-حرکتی تبدیل کند (Lebrun، 1990؛ Rosenbek، 1999). ویژگیهای این حالت مرضی عبارت است:

 خطاهای تولیدی بی ثبات، تغییرات آوایی در تولید واکه ها و همخوانها، تولید با حرکات کورمال اندامهای تولیدی شامل خطاهای مداوم، بلندی یکنواخت صدا، ناهنجاری در نوای گفتار، تولید کند، گفتار مقطّع، و لحظاتی از گفتار روان.

 این اختلال، اختلال در برنامه ریزی و هماهنگی در تولید است. Dronkers (1996) اخیراً جایگاه آناتومیکی مهم این اختلال را در شکنج پیش مرکزی اینسولای غالب زبانی، درست در جلوی شیار مرکزی اینسولار تعیین کرد. آپراکسی گفتار از نظر تاریخچه ی واژگانی با دیزآرتری آتاکسیک شباهتهای عمده ای دارد. قبلاً آپراکسی گفتار، آفازی آتاکسیک (ataxic aphasia) و دیزآرتری کرتیکال (cortical dysarthria) نیز نامیده شده است. به نظر میرسد این اصطلاحات بیانگر هماهنگی عملکردی نزدیکی است که بین مناطقی از نیمکره ی غالب مغز و نیمکره ی راست مخچه وجود دارد. مطالعه ای که توسط Marie¨n و همکارانش (2001) انجام شد، این فرضیه را تأیید میکند. Mari¨en P. و همکاران (2001) اظهار داشتند که شواهد بیشتر مربوط به نقش نسبی مخچه ی راست در بروز علائم آپراکسی گفتار، اخیراً در دو مشاهده ی فردی از آپراکسی گفتار خالص و ثابت (غیرزودگذر) بدست آمد. در هر دوی این بیماران، ضایعات موضعی قدامی-اُپرکولار ِ نیمکره ی غالب زبانی وجود داشت و برای گرفتن اسکن از مغزشان، از روش SPECT استفاده شد و نتایج نشان داد که دیاسکیسیس متقاطع مخچه ای وجود دارد. به نظر میرسد که این یافته ها نشان میدهند پدیده ی دیاسکیسیس مربوطه که نیمکره ی راست مخچه را درگیر میکند ممکن است عامل مهمّی در آپراکسی گفتار باشد. برای مشخص کردن نقش نیمکره ی راست مخچه در بروز علائم بالینی آپراکسی گفتار، لازم است مطالعات دیگری نیز در آینده انجام شوند که روی مقایسه ی بین آپراکسی گفتار و دیزآرتری آتاکسیک متعاقب ضایعات مخچه ی راست متمرکز شده اند. برخی از محققین ضمن بررسی داده های تصویربرداری عملکردی از سیستم عصبی بیماران نشان دادند که مخچه میتواند در اختلالات برنامه ریزی حرکتی گفتار نیز نقش داشته باشد (Mari¨en و همکاران 2006، Hayter, A.L و همکارانش، 2007، Silveri و همکاران، 1998، Zettin و همکاران 1997، Murphy و همکاران، 1997).
در طی دو دهه ی گذشته، شواهد به دست آمده در علم عصب شناسی باعث بوجود آمدن این دیدگاه شده است که نقش مخچه ی انسان در عملکردهای مختلف سیستم عصبی بسیار وسیعتر از آن است که پیش از این پذیرفته شده بود. در نتیجه، مفهوم "شناخت مخچه ای" (`cerebellar cognition') پا به عرصه ی ادبیات عصب شناسی گذاشت. شواهد بدست آمده در مطالعات مختلف حاکی از آن است که مخچه علاوه بر نقشی که در اجرای جنبه ی حرکتی گفتار دارد، در پردازش زبان در سطحی بالاتر از تولید گفتار نیز نقش دارد. برخی از این مطالعات از تصویربرداری از مغز استفاده کرده اند و برخی نیز به مطالعه ی رفتار افرادی پرداخته اند که دارای مغز آسیب دیدهای هستند. تحقیقات جدید نشان میدهد که مخچه در جنبه های غیرحرکتی زبان دخالت دارد که برخی از آنها عبارتند از:

 بازیابی واژگان، نحو، تداعی معنایی، مهارتهای زبان نوشتاری، تداعی کلامی، سازماندهی بینایی-فضایی.

 Petersen و همکاران (1988، 1989) نتایج بدست آمده از تحقیقی را گزارش کردند (Leiner، 1986) که در آن از PET استفاده شده بود؛ و شواهد اوّلیّه ای را بدست آوردند مبنی بر اینکه مخچه در جنبه های غیرحرکتی زبان دخالت دارد .سیلور و همکارانش (1994)، برای اولین بار گزارش کردند که بین آسیب موضعی مخچه ی راست و علائم دستورپریشی (agrammatic symptoms) رابطه ی ثابتی وجود دارد. پس از سیلور و همکارانش (1994)، شواهد زیادی مبنی بر وجود آفازی مخچه ای گزارش شده است (Marie¨n و همکاران، 1996، 2000؛ Zettin و همکاران، 1997؛ Gasparini و همکاران، 1999؛ Riva، 1998؛ Fabbro و همکاران، 2000؛ Riva and Giorgi و همکاران، 2000؛ و همکاران، 1999؛ Hassid، 1995).
Schmahmann و همکاران (1998، 1999 و 2000) به شواهدی دست یافتند که حاکی از وجود حداقل سه منطقه ی عملکردی مجزا در مخچه بود. این مناطق عبارتند از:

 1- مخچه ی حسی حرکتی (sensorimotor cerebellum)

2 "مخچه ی شناختی" (‘‘cognitive cerebellum’’)

 3- "مخچه ی لیمبیک" (‘‘limbic cerebellum’’).

 شواهد بالینی و تجربی زیادی نیز وجود دارند که به نظر میرسد به استناد آنها میتوان ناحیه ی چهارمی را نیز در ارتباط زبان تعیین کرد و آن را "مخچه ی زبانی دارای برتری طرفی" (‘‘lateralized linguistic cerebellum’’) نامید (Marien و همکاران، 2001) که در طرف راست قرار دارد. بین این قسمت و نیمکره ی غالب زبانی در سمت مقابل (چپ) مغز روابط آناتومیکی و عملکردی وجود دارد (Marien و همکاران، 2001). به علاوه، تحقیقات زیادی وجود دارند که نشان میدهند در نقش زبانی مخچه، نوعی برتری طرفی نیز وجود دارد (Ackermann و همکاران، 1996؛ Silveri و همکاران، 1999؛ Petersen و همکاران، 1988، 1989؛ Klein و همکاران، 1995؛ Buckner و همکاران، 1995؛ Fiez و همکاران، 1992؛ Leggio و همکاران، 1995؛ Silveri و همکاران، 1994؛ Zettin و همکاران، 1997؛ Marien و همکاران، 1996، 2000؛ Riva و همکاران، 1998؛ Gasparini و همکاران، 1999؛ Fabbro و همکاران، 2000؛ Riva و Giorgi، 2000؛ Booth, J. R.، و همکاران 2007؛ Frank, B. و همکاران، 2007) Connor L. T. (2006) نشان داد که فعالیت مخچه میتواند در فرآیند بهبودی بیماران مبتلا به آفازی نقش مهمّی را ایفا کند. .Baddeley AD (1992)، Ackermann H. و همکاران (2004)، Justus T. و همکاران (2005) و Hayter A. L. و همکاران (2007) نیز نشان دادند که مخچه در فرآیند حافظه ی فعال نیز نقش دارد.
 

اختلال در آواسازی و تولید گفتار در ضایعات مخچه نوشته شده توسط : لیلا قلیچی، یونس امیری شوکی مریم ترامشلو



تعداد بازدید از این مطلب: 1390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست

در هر نفسی دو نعمت موجود است هر نفسي كه فرو ميرود ممد است و چون بر می‌آید مفرح ذات پس خدای را شکر کن، موقع دم و خدای را شکر کن به هنگام بازدم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود